بصیرباش

الا و لا یحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر

بصیرباش

الا و لا یحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر

تاکسی

گفت: گروه های اپوزیسیون از مدعیان اصلاحات در داخل کشور به شدت عصبانی هستند.
گفتم: چرا؟! اینها که مدتهاست زلف خود را با جبهه اصلاحات گره زده اند و در جریان فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 قربون صدقه هم می رفتند؟!
گفت: حالا به مدعیان اصلاحات می گویند، شرکت شما در انتخابات یعنی این که شعار تقلب دروغ بوده و این باعث شرمساری همه ما نزد ملت ایران است.
گفتم: ولی جبهه اصلاحات اعلام کرده که در انتخابات شرکت نمی کند و اعضای این جبهه بدون تابلوی اصلاحات ثبت نام کرده اند!!
گفت: مگر جبهه اصلاحات چیزی غیر از مجموعه اعضای آن است که می گویند اعضا شرکت می کنند ولی جبهه شرکت نمی کند؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! یارو برای یک تاکسی دست بلند کرد و گفت؛ دو نفر تجریش! راننده با تعجب گفت؛ ولی تو که یک نفر بیشتر نیستی؟ و یارو گفت؛ مرد حسابی! مگه خودت نمیای؟!

مسائل خانوادگی !

گفت: جرج سوروس، سرمایه دار صهیونیست از جنبش وال استریت به عنوان یک حرکت انحرافی که قصد نابودی آمریکا را دارد یاد کرده است!
گفتم: ولی جنبش وال استریت معتقد است که نظام سرمایه داری از جان و زندگی 99 درصد مردم آمریکا برای پر کردن جیب کلان سرمایه داران که فقط یک درصد هستند استفاده کرده و آمریکا را به شرایط شکننده امروز کشانده اند.
گفت: جرج سوروس گفته است؛ بر فرض که سرمایه داران فقط یک درصد مردم آمریکا باشند ولی به هر حال جدا از مردم آمریکا نیستند و نباید بیرون از خانواده چندصد میلیونی آمریکا تلقی شوند.
گفتم: کشیش در یک کلیسا برای بچه ها داستان حضرت آدم(ع) را تعریف کرده و می گفت که همه ما از نسل حضرت آدم(ع) هستیم. یکی از بچه ها که پدرش طرفدار نظریه داروین بود گفت؛ اما، پدر مقدس، پدرم می گوید که ما از نسل میمون هستیم و کشیش گفت؛ ببین پسرم! ما در اینجا به مسائل خانوادگی شما کاری نداریم!

تحریم...................؟؟؟؟!!!!!

حرف آخر ! (گفت و شنود)
گفت: مگر آمریکا اعلام نکرده بود که بانک مرکزی ایران را تحریم خواهد کرد.
گفتم: البته که اعلام کرده بود و خبر آن هم چند روزی است که در صدر اخبار رسانه ها قرار دارد.
گفت: ولی دیروز آمریکا اعلام کرد که از تحریم بانک مرکزی ایران صرفنظر کرده است.
گفتم: چرا؟!
گفت: اعلام کرده که تحریم بانک مرکزی ایران باعث اختلال در بازار نفت می شود و به اقتصاد آمریکا و اقتصاد کشورهای اروپایی خسارت فراوانی وارد می کند.
گفتم: البته یادش رفته بگوید که آمریکا با بزرگترین بحران اقتصادی و سیاسی در طول تاریخ خود روبروست، 99 درصد مردم خواهان سقوط نظام سرمایه داری هستند، دیکتاتورهای دست نشانده سقوط کرده اند و ادامه جریان مفت نفت به آمریکا بعید به نظر می رسد، در افغانستان و عراق به بن بست رسیده و...
گفت: پس چرا از اول قمپز در کردند که حالا جا بزنند؟!
گفتم: یارو می گفت هر وقت با هرکس دعوا کرده ام، حرف آخر را من زده ام، پرسیدند حرف آخرت چیست؟ و یارو گفت؛ می گویم؛ غلط کردم!

رفوزه

گفت: یکی از نمایندگان فراکسیون اقلیت مجلس گفته است «اصلاحات صاحب دارد»!
گفتم: بر منکرش لعنت! حالا مگر کسی گفته است که اصلاحات صاحب ندارد؟
گفت: دعوا سر این است که بالاخره چه کسی صاحب اصلاحات است؟!
گفتم: نتانیاهو که با صراحت گفته بود «اصلاح طلبان بزرگترین سرمایه اسرائیل در داخل ایران هستند» و شیمون پرز هم گفته بود «اصلاح طلبان به نمایندگی از اسرائیل با جمهوری اسلامی درگیر هستند».  

نماینده 


گفت: اوباما و سارکوزی و نخست وزیر انگلیس هم که برای جبهه اصلاحات سنگ تمام گذاشته اند.
گفتم: راستی! چرا تاکنون هیچیک از اصلاح طلبان، ادعای مالکیت آمریکا و انگلیس و اسرائیل بر جبهه اصلاحات را نفی و تکذیب نکرده اند؟!
گفت: وقتی همه می دانند که سران فتنه جبهه اصلاحات را فروخته و قبضش را هم گرفته اند، دیگر انتظار داری چه بگویند؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! بابایی به پسرش گفت؛ حالا که رفوزه شدی به کسی نگو که آبرویت نرود و پسرک گفت؛ چشم بابا! به همه سفارش کرده ام که به کسی نگویند!

بوقلمون

گفت: یکی از خانم های مدعی اصلاحات به برخی دیگر از اصلاح طلبان اعتراض کرده که «چرا به ما می گوئید با نام دیگری در انتخابات شرکت کنیم»؟!
گفتم: خب! برایشان دلسوزی کرده که به جرم وطن فروشی و همکاری با موساد و آتش زدن مسجد و ائتلاف با منافقین و بهایی ها و ده ها جرم دیگر، رد صلاحیت نشوند. 


 اصلاحات

 

گفت: این خانم اصلاحاتچی گفته؛ «ما بوقلمون صفت نیستیم که هر روز با یک نام وارد صحنه شویم»!
گفتم: راست میگه! اصلا اینها نبودند که یک مدت تابلوی خط امام را بلند کردند، بعد گفتند خط امام(ره) باید به موزه تاریخ برود و تابلوی دوم خرداد را انتخاب کردند و بعد، تابلوی دموکراسی خواهی و بعد تابلوی تغییر و بعد تابلوی اصلاحات و بعد فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 و....!!
گفت: بابا ای ول! صد رحمت به بوقلمون!
گفتم: یارو می گفت؛ ننه ما، پلو پخته بود، شفته شد، کسی نخورد، پلوی شفته رو برای شام، تبدیل به کوفته برنجی کرد، باز هم هیچکس نخورد، با مشت کوبید روی کوفته و اونو تبدیل به کتلت کرد، باز هم کسی نخورد، می خواست تبدیل به کوفته قل قلی کند که چشمش به پنجره افتاد و دید چندتا جوجه بوقلمون همراه مامانشون پشت پنجره دارند نگاه می کنند و مامان بوقلمون ها به بچه هاش میگه؛ خاک تو سرتون! یاد بگیرین!