یکم:
آیا مجلس شورای اسلامی، آنطور که بعضیها ادعا میکنند، «شعبهای از بیت رهبری» است؟! این را رهبر یا دفتر ایشان خواستهاند یا نمایندگان مجلس، به بهانه ولایتپذیری، برای هر نفسی که میکشند، از «آقا» کسب تکلیف میکنند؟! اما گیرم که این ادعا، دروغ باشد؛ آیا فرد خاطی نباید به دلیل این «افترای بزرگ» در وهله اول به ولیفقیه و در وهله دوم به مجلس، مورد محاکمه و بازخواست قرار گیرد؟! و آیا حضرت مدعیالعموم، تکلیفی در این موارد ندارد؟! به راستی! حد و مرز آزادی بیان در نظام ما کجاست و چگونه ترسیم میشود که سید شهیدان اهل قلم، مجبور شد بگوید: در جمهوری اسلامی، آزادی برای همه هست، الا حزباللهیها؟!
دوم
هم الان در 3 روزنامه مشغول کارم و در این همه سال، شمار روزنامههایی که از چپ و راست، در آن خبرنگاری و روزنامهنگاری کردهام، متاسفانه یا خوشبختانه از عدد انگشتان 2 دست، فراتر رفته! این، البته به جز همکاریام با هفتهنامهها و رسانههای فضای مجازی است. اعتراف میکنم و مدیران مسؤول و سردبیران این رسانهها را «شاهد» میگیرم که کمترین زنگها و تماسها، بابت تذکر و تنبه، از سوی «بیت رهبری» بوده. چیزی نزدیک به عدد صفر! دستگاه قضایی و مجلس و دولت و فلان نهاد و بهمان ارگان، گاهگداری البته زنگی به تکذیب و تذکر زدهاند که گاه، محق بوده و گاه نبودهاند اما از سوی دفتر ولی امر، نه امر خاصی بوده ونه نهی ویژهای. آیا «روزنامههای زنجیرهای» که هنوز هم زنجیرهایاند، میتوانند در عین اینکه شعبهای از دفتر رهبری باشند، پایگاه دشمن هم باقی بمانند؟! قصه دیگر رسانهها نیز، صرف نظر از خط و مشیشان، قطعا همین است. منتهای مراتب، هر جا رهبر عزیز خواسته باشند تذکری به رسانهها بدهند، اغلب، خلاصه شده در یک «بیان عمومی» و در منظر همه ملت. در این باب، گذشته از شأن «آقا» و جایگاه بیت ایشان، که اساسا بسی بالاتر از خط کش گذاشتن روی مطالب رسانههاست، باید اندازه چند مثنوی، از آزادی جراید در این نظام الهی سخن گفت. جرایدی که در کمال آزادی، نقلقول میکنند حرف بعضیها را که مجلس، شعبهای از بیت رهبری است!!
سوم:
قطعا نقش رسانهها در آرایش و ویرایش افکار عمومی، بسیار مهمتر از نقش مجلس است. آنکه مجلس را شعبهای از دفتر رهبری میداند، لابد و به طریق اولی، باید بپذیرد که رسانهها نیز شعبهای از دفتر رهبرند اما چه دروغ است همه این ادعاهای پوچ و بیاساس.
چهارم:
در تاریخ جمهوری اسلامی، هیچ مجلسی، شعبهای از دفتر رهبری نبوده، نه زمان امام و نه امروز. مجلس، شعبهای از شعبات متعدد مردمسالاری دینی در نظام ماست که مقبولیتش را از رای مردم اما شرعیتش را از تایید ولیفقیه میگیرد.
این مهم، بسی فرق دارد با اینکه ما برداریم و ادعا کنیم، مجلس، شعبهای از رفتر رهبری است. نه مجلس و دولت که انتخابیاند، حتی نهادهای انتصابی نظیر دستگاه قضا و صدا و سیما هم شعبهای از دفتر ولیفقیه نیستند و نمیتوانند باشند. کشاندن بحث ولایت و ولایتپذیری به «شبهه شعبه» از آن دست کجفهمیهایی است که البته مسبوق به سابقه است در شبههآفرینان.
پنجم:
مجلس هشتم اصولگرایان، حتما از مجلس ششم اصلاحطلبان، کارنامه بهتری داشته. با این همه گوش دادن به فرامین ولیفقیه، بسی تفاوت دارد با اینکه ما مدعی شویم مجلس، شعبهای از دفتر ولیفقیه است. نگارنده، مجالس ششم و هشتم و کلا ادوار مجلس را جملگی با هم و به یک اندازه، مستقل از دفتر رهبری میدانم، هرچند کتمان نمیکنم، مجلسی ممکن است به راه ملت و ولایت، نزدیکتر باشد از مجلسی دیگر؛ همچنان که دولتی از دولت دیگر.
ششم:
مهمتر از این حرفها، شاید تبیین و تفسیر رابطه مجلس باشد با حکومت یا حتی دولت. چندی است بعضی اصلاحطلبان یا منتقدان در داخل عنوان «وکیلالدوله» را طرح میکنند و در ادامه همین روند، اپوزیسیون خارجنشین پرده از عنوان «وکیلالحکومه» برمیدارد! این شبهات، همگی با هم نشانی غلط دادن است. مجلس، جزیره جداافتادهای از جمهوری اسلامی نیست و مثل دولت، ذیل همین نظام تعریف میشود. وظیفه نماینده در مجلس، نه «خصمالدوله» شدن است، نه «وکیلالدوله» بودن. مجلس البته از دولت، مستقل است اما نهادی وابسته به جمهوری اسلامی است و از حکومت، مستقل نیست، چه اینکه مدیون همین حکومت است و الا روزگار ماضی هم بود که نماینده مجلس ما را سفارتخانههای دول خارجی معین میکردند. مجلس در جمهوری اسلامی، نیامده به جنگ دولت، بلکه آمده برای موزونتر کردن آهنگ حکومت در 2 باب وضع قانون و نظارت. معنای نظارت اما نه رقابت است و نه عداوت.
هفتم:
آیا بهتر نیست به جای سخنرانی در مذمت وکیلهالدوله شدن یا حتی نکوهش خصمالدوله شدن، صادقانه اعلام کنیم که دست قوای مقننه و مجریه در حل مشکلات مردم و حرکت در جهت پیشرفت و عدالت، باید در دست هم باشد؟!
این اگر اسمش وکیلالدوله بودن است، از آنجا که هم برای مردم و هم برای نظام سود دارد، حتما چیز خوبیاست! از آن طرف، اگر اسم نظارت دقیق و عمیق نمایندگان بر قوه مجریه، خصمالدوله شدن است، این هم چیز خوبیاست! گیر کار مجلس اما این اسامی نیست، معانی مستتر در ورای این اسامی است.
هشتم:
مردم با هزار و یک امید، نماینده به مجلس میفرستند، همچنان که با هزار و یک امید، رئیسجمهور معین میکنند. معالاسف میان 2 قوه مقننه و مجریه بر سر به رخ کشیدن رای مردم، چشم و هم چشمی سایه انداخته! اینجاست که ما مردم موظفیم به جای آدمها، حتی لیستها، رای به برنامهها بدهیم. نه اصولگرا بودن فلانی درد ما را دوا میکند، نه اصلاحطلب بودن بهمانی، نه حتی اصولگراتر بودن این و آن! آنچه از همه این اسامی مهمتر است، رای دادن ما به نمایندههایی است که «نماینده آلام و آمال ملت» باشند. در غیراین صورت، مجلس میشود شعبهای از شبهه و شبههآفرینی و نماینده مجلس، نه فقط از مسالههای ما و از مسالههای نظام ما کم نمیکند، بلکه «مساله سازی» هم میکند.
***
بخش مهمی از تنظیم رابطه کارشناسانه، میان قوای مقننه و مجریه، دست ما ملت است. نماینده ما، چه خوب که نماینده ما باشد؛ نه وکیلالدوله و نه خصمالدوله. مجلس اگر چه جای سخنرانی هم هست اما باشگاه احزاب نیست و اگر چه مجلس، جای رجل سیاسی هم هست اما مکان سیاسیبازی نیست. مجلس، شعبهای از اراده ملت است. در راس امور بودنش تضعیف میشود اگر ما با رایمان، نمایندهای را راهی بهارستان کنیم که اوهام خودش را در راس امور میداند، نه حتی مجلس! مجلس، با «نماینده خوب»، محل جلوس است بر سر قانون و نظارت. با «نماینده بد»، حتما نیازمند نظارت است!! بر ماست که درباره این همه نامزد، به نیکی قضاوت کنیم و رایمان را درست مدیریت کنیم. امروز اگر با چشم باز رای ندهیم، فردا باید 4 چشمی، مراقب همانهایی باشیم که صفرا میافزایند سرکنگبین رایمان را! پس از یاد نبریم که «رای ما» در راس امور مجلس است، حتی! این رای ماست که مشخص میکند رابطه مجلس با دولت، کارشناسانه خواهد بود یا دوستانه و احیانا خصمانه! مجلس، شعبهای از رای ماست و اگر از ماست که بر ماست، بیت رهبری، بیگناه است وقتی که مجلس ششم، کارنامه بدی میگیرد یا حتی وقتی که مجلس دیگری، کارنامه بهتری! مجلس، بیخ ریش رای ما ملت است... .